بعضیها خیلی راحت مسیر زندگیشان را پیدا میکنند. از همان ابتدا تصمیمشان را میگیرند. انتخابهایشان را طوری انجام میدهند که مسیرشان را به سمت هدف هدایت کند. برای هدفشان زحمت میکشند و دیر یا زود، با سختی یا راحتی به هدفشان میرسند. اما برای یک دستهی دیگر همیشه این سوال باقی میماند: «قراره تو این دنیا چیکار کنم؟»
پوریا هم جز این دسته بود. اتفاقات زندگی پوریا جوری رقم می خورد که حتی بیشتر از افراد معمولی او را در پیدا کردن جواب این سوال سردرگم میکرد.
پوریا مظفریان در اولین روز آخرین ماه تابستان 1373 در گرگان به دنیا آمد. اما به خاطر شغل پدرش، نمیتوانستند مدت زیادی در یک شهر ساکن بمانند. کودکی پوریا در سفر و جابجایی بین شهرهای مختلف کشور گذشت از شرق و شمال کشور گرفته تا دورترین نقاط غربی. این جابجاییها در سنین کودکی باعث شده تا پوریا نتواند ارتباط خود را با محیط اطرافش پیدا کند. محیطی که بیشتر از هر چیز در شکل گیری آینده انسان نقش اساسی ایفا میکند.
از محیط زندگی که بگذریم ورود به مدسه و شکوفایی استعدادها هم کم کم باعث شکلگیری مسیر زندگی خیلی از افراد میشود. اما در این زمینه هم نه تنها بخت با پوریا یار نبود، بلکه کار او را دشوار تر کرد. پوریا با اینکه علاقه چندانی به درس های پایه نداشت اما همیشه جزو نفرات برتر کلاس بود، در ورزش هم کارنامه درخشانی داشت و وقتی پا به توپ میشد، کسی جلو دارش نبود. از طرفی وقتی به طور اتفاقی در تست گروه تئاتر مدرسه شرکت کرد. طوری درخشید که پای ثابت تمام تئاترها بود. حتی صدای خوبش هم باعث شده بود تا به عنوان تک خوان گروه سرود انتخاب شود.
هرچه بیشتر پیش میرفت انتخاب برایش سختتر میشد. و این سوال در ذهنش پررنگتر: « قراره تو این دنیا چیکار کنم؟»
انگار دنیا هم قصد کمک به پوریا را نداشت و هرچه پیش میرفت سردگمی او بیشتر میشد. پوریا وقتی وارد مقطع راهنمایی شد با درسهای جدیدی آشنا شد. از قبل میانه خوبی با درسهای ریاضی و علوم نداشت ولی درس عربی جایی بود باز هم باعث تحسین دیگران شد. در عربی هم مثل ورزش و هنر استعداد و علاقه زیادی داشت و به قدری خوب شده بود که دوستانش در زمان امتحانات از اون کمک میگرفتند. شده بود معلم عربی جمع سه جهار نفره دوستانش.
هرچه موفقیتهای بیشتری پیدا میکرد، انتخاب هم برایش سختتر میشد.
وقتی پوریا وارد دبیرستان شد. دیگر اشتیاقی برای دنبال کردن استعدادهایش نداشت. زمانی که انسان هدف درست و روشنی نداشته باشد. تحمل سختی و دشواریهای مسیر برایش ناممکن میشود.
همین علت کافی بود تا پوریا در مدرسه افت شدیدی را تجربه کند، چیزی که تا آن لحظه برایش غربیه بود. از ورزش هم فاصله گرفت و نزدیکترین ارتباطش با هنر بر میگشت به همان دوران ابتدایی. در این دوران اتفاق دیگری مسیری زندگی پوریا را تحت تاثیر قرار داد. آنها بعد مدتها جابجایی بالاخره در تهران ساکن شدند. سکونت در تهران باعث شد تا پوریا فرصت شرکت در کلاس بازیگری اساتید حرفهای سینما را تجربه کند. پوریا در تهران به اصرار یکی از دوستانش برای همراهی او، به کلاس بازیگری رفت و همان یک جلسه کافی بود تا احساس رضایت و سرزندگی تمام وجودش را پر کند. او دیگر میدانست که در آینده چه هدفی دارد.
پوریا که سالهای گذشته خیلی سرحال و با نشاط نبود. کم کم تبدیل شد به همان پوریای سابق. ورزش اینجا به کمکش آمد. بدن ورزیده و استعداد ذاتیاش در بازیگری باعث شدند تا به سرعت پیشرفت کند. درخشش در بین هنرجویان همان موسسه باعث شد تا مورد توجه و حمایت اساتیدی مثل مهران احمدی، مسعود آبپرور و سعید دولتی قرار گیرد. روزهایش با تمرین تئاتر میگذشت اگر هم تئاتر نداشت با پول توجیبیاش فیلم کوتاه میساخت. هدفش پول درآوردن نبود فقط برای کسب رضایت و اغنای حس درونیش اینکار را ادامه میداد.
از طرفی تمرین و تمرکز بر روی بازیگری او را از در درس و مدرسه دور کرده بود. در سال آخر دبیرستان فردی وارد زندگی پوریا شد که تاثیر مهمی در مسیر زندگیاش گذاشت. در این سالها معلم ریاضی آنها تغییر کرد. یک پسر جوان که فقط چند سالی از آنها بزرگتر بود، شده بود معلم ریاضیشان و برخلاف تمام معلمهای ریاضی نه تنها خشک و بداخلاق نبود بلکه فعال و با نشاط بود. انرژی و نحوه تدریس این معلم باعث شده بود تا پوریا که هیچ وقت رابطه خوبی با ریاضی نداشت، انتظار جلسه بعدی کلاس ریاضی را بکشد.
این احساس را قبلا تجربه نکرده بود تنفری که تبدیل به علاقه شده بود. احساس گنگ و خوشایندی از موفق شدن، بالاتر رفتن، بهتر شدن. پوریا قبلا در هر رشتهای که موفق شده بود، از ابتدا استعدادش را نشان داده بود ولی این بار حسش کاملا فرق میکرد. یک معلم باعث شده بود تا پوریا استعداد، علاقه و مهارتی را در خودش کشف کند که هرگز فکرش را هم نمیکرد.
حالا تمام فکر و ذکرش شده بود تدریس ریاضی. پوریا مظفریان تصمیمش را گرفته بود. او میخواست تا دیگران هم بتوانند مانند او این حس را تجربه کنند. او میخواست تلخترین تجربیات دیگران را به جالبترین اتفاق زندگیشان تبدیل کند.
چون پوریا در آن سالها منظم بر روی درس خواندن زمان نگذاشته بود و بیشتر تمرکزش بر روی بازیگری بود. در سال اول نتواست رتبه خوبی بدست بیاورد. برای همین دوباره تلاش کرد. هم به تمرین تئاتر مشغول بود هم سعی کرد جبران کم کاریهای گذشته را بکند. تلاشهایش نتیجه بخش بود و رتبه سال دوم خیلی بهتر از سال گذشته بود. اما این برای رسیدن به هدف کافی نبود. پوریا برای رسیدن به هدفش مصممتر از این بود که کنار بکشد. برای همین تمرینهای بازیگری را هم رها کرد و با تمام وجود بر روی هدف متمرکز شد. پوریا مظفریان در سال 93 توانست در رشته ریاضیات و کاربردها در دانشگاه امیر کبیر پذیرفته شود.
در همان سال اول به تدریس ریاضیات مشغول شد و در کنار تحصیل محیط کاری را هم تجربه کرد. جایی که اولین قدم برای او در رسیدن به هدف بزرگش بود. هرچه که بیشتر تدریس میکرد، تازه دلیل اتفاقات برایش روشن میشد. انگار تمام این اتفاقات برای آماده کردن او برای هدفش چیده شده بود.
تمرینهای بازیگری به او کمک میکرد تا تدریس جذابتری داشته باشد. او یک کارگردان بود و میدانست چطور باید نگاه مخاطبانش را محصور خود کند. کلاس، صحنه نمایشی برایش بود که کارگردانیاش را خودش بر عهده داشت. عشق و علاقه به تدریس از همان کلاس کوچک عربی در او ریشه گرفته بود و تجربه زندگی در نقاط مختلف کشور باعث شده بود تا به راحتی بتواند با تمامی افراد با هر فرهنگ و قومیتی ارتباط برقرار کند.
با اینکه اشتیاق و علاقه پوریا به تدریس بیشتر میشد و به نظر میرسید همه چیز در جای خودش قرار گرفته، اما اتفاقهای دیگری در انتظار پوریا بود. موسسهای که پوریا در آن کار میکرد. به دلیل یک سو تفاهم ساده او را کنار گذاشت و تمام دوستان و همکارانش از او فاصله گرفتند. پوریای 21 ساله تنهای تنها شده بود.
هدف پوریا بزرگتر از چیزی بود که مشکلات به راحتی بتوانند او را به زمین بزنند. پوریا موفقیت تمام بچههای ایران را میخواست و چه جایی بهتر از دنیای مجازی و اینستاگرام. زمانی که پوریا وارد اینستاگرام شد، کمتر کسی فکر میکرد بچههایی که برای فرار از درس خواندن به اینستاگرام پناه میبرند،حالا مطالب درسی را در اینستاگرام دنبال کنند. پوریا به هدف بزرگش رسیده بود. حالا دیگر همه نامش را میشناختند و دوست داشتند ریاضی را با طعم تدریس پوریا مظفریان تجربه کنند.
پوریا مظفریان توانسته بود زیباییهای حقیقی درسی به ظاهر خشک و منطقی را به دیگران معرفی کند. و به افرادی که در تمام طول زندگیشان فکر میکردند به اندازهی کافی باهوش نیستند، نشان داد آنها ضعیفتر از دیگران نبودهاند، آنها از مسیر درست حرکت نمیکردند. این اتفاق باعث شد تا کم کم پوریا به این فکر بیافتد که آیا تصورات دیگران فقط درباره ریاضی اشتباه بوده است؟
اتفاقات جامعه در چندسال اخیر به شکلی رقم خورده بود که بسیاری از افراد دچار بیحسی شده بودند. همیشه در حال تلاش بودند اما نقطه روشنی را در برابر خود نمی دیدند. پوریا این احساسات را به شکلی متفاوتتر تجربه کرده بود. زمانی که با تمام ذوق و استعدادهایش هیچ مسیر درستی را در برابرش نمیدید و نمی دانست برای زندگی چه هدفی دارد. زمانی که نمیدانست اتفاقات زندگیش چه ارتباط با یکدیگر دارند. اما امروز پوریا به هدف بزرگش رسیده بود. او این مسیر سخت و دشوار را پشت سر گذاشته بود.
حالا دیگر هدف پوریا علاقهمند کردن بچهها به درس زیادی نبود. او میخواست همان حسی را که برای دانشآموزانش به ارمغان آورده بود، به تمام مردم کشورش هدیه کند و به آنها نشان دهد، آنها بیاستعداد یا بیعرضه نیستند، شاید در مسیر درست قرار نداشتهاند. به آنها ثابت کند، اتفاقاتی که در زندگیشان میافتد قطعا برای آماده کردنشان برای رسیدن به هدف است.
همین موضوع باعث شد تا پوریا مظفریان درباره مسیر درست زندگی و کسب موفقیت مطالعات و آموزشهایش را شروع کند و با کمک تجربیاتی که در این مسیر به دست آورده، با استفاده از مهارت خاصش در تدریس برای دیگران عرضه کند.
اهداف پوریا به قدری بزرگ شده بودند که افراد دیگری هم که دغدغه رشد و کمک به دیگران برای رسیدن به موفقیت و گسترش این احساس رضایت در جامعه را داشتند، به تیم پوریا اضافه شدند و با کمک هم سعی کردن تا بیشترین حد ممکن آرمانهایشان را به حقیقت تبدیل کنند. آنها در کنار هم توانستند در بیش از 30 شهر کشور و برای بیش از 20 هزار نفر سخنرانیهای مشاورهای و انگیزشی در سراسر کشور برگزار کنند. تا هرچه بیشتر به افراد جامعه برای تحقق هدفهایشان کمک کرده باشند.
سوالات متداول و جواب های کوتاه
پوریا مظفریان کیست ؟
یک معلم ریاضی و مربی انگیزشی که هدفش آموزش، انگیزش و کمی فرهنگ سازیه که از سال 1395 با ایجاد پیج اینستاگرام، به طور رسمی شروع کردم.
پوریا مظفریان متولد چه سالی است ؟
اول شهریور سال 1373 در یک روز گرم تابستانی به دنیا اومدم
پوریا مظفریان اهل کجاست ؟
توی گرگان به دنیا اومدم اما اصالت پدر و مادرم دامغانی هست.
پوریا مظفریان مجرد است ؟
خیر
پوریا مظفریان نمره ریاضی اش چند بود ؟
درس ریاضی من زیاد تعریفی نداشت و همیشه ضعیف بودم تا اینکه به واسطه یکی از معلمین چهارم دبیرستانم عاشق ریاضی شدم و این عشق تا الان توی وجودم موندگار شده.
وبسایت رسمی پوریا مظفریان چیست ؟
همین وبسایتی که داخلش هستی، وبسایت رسمی پوریا مظفریان هست و زیر همین پست هر سوالی داری می تونی بپرسی و خودم شخصا پاسخ میدم
جوان ترین معلم ریاضی کیست ؟
10 سال پیش وقتی این سوال رو می پرسیدن براش جوابی نداشتم، اما اگه الان ازم بپرسن، میگم: جوان ترین معلم ریاضی ایران، پوریا مظفریان است
کم سن ترین مربی انگیزشی ایران کیست ؟
یه متولد دهه هفتادی که سال هاست واسه رسیدن به هدف اش جنگیده و اگه از دهه هشتادی ها و نودی ها بپرسی میگن: کم سن ترین مربی انگیزشی ایران، پوریا مظفریان است.
تحصیلات پوریا مظفریان چیست ؟
همه فکر میکنند که هرکسی توی اینستا پیج داره سطح تحصیلات خوبی نداره، اما این مسئله واسه پوریا مظفریان کاملا برعکسه. من از دانشگاه صنعتی امیرکبیر تهران (پلی تکنیک) در رشته ریاضیات فارغ التحصیل شدم.